Wanderausstellung „Trotz allem! – Postmigrantische Jugend bewegt den Osten“ (FA)
علیرغم همه چیز! جوانان مهاجر شرق را به حرکت درمیآورند
با وجود نادیده گرفته شدن آگاهانه یا ناآگاهانه! با وجود نشنیده شدن! با وجود فراموش شدن! بسیاری از جوانان مهاجر و BI_PoC از آلمان شرقی و در آن، پر سر و صدا هستند! آنها قوی هستند! با صدای بلند شرق را به هم می زنند!
نمایشگاه „علیرغم همه چیز! جوانان مهاجر شرق را به حرکت درمی آورند“، فعالیت جوانان، مهاجران و BI_PoC را در براندنبورگ، مکلنبورگ - فورپومرن، زاکسن، زاکسن-آنهالت و تورینگن نشان می دهد. الگوهای جوان از جوامع مختلف به طور مستقل فضاهایی را برای ائتلاف ها، توانمندسازی و تغییرات اجتماعی ایجاد می کنند. آنها با پیشداوری ها، الگوهای قدیمی و تصورات نژادپرستانه مجادله میکنند. آنها به صراحت در مورد چالش هایی که در زندگی روزمره، روی صحنه، در باشگاه ها و در سیاست های محلی با آن روبرو هستند صحبت می کنند. داستان های آنها شجاعت و امید می دهد. آنها نشان می دهند که مهاجران جوان و BI_PoC در آلمان شرقی چقدر با اعتماد به نفس و پایدار هستند.
این نمایشگاه در چهارچوب پروژه „شبکه توانایی برای زندگی مشترک در یک جامعه مهاجرت“ (Kompetenznetzwerk für das Zusammenleben in der Migrationsgesellschaft) توسط انجمن مرکزی نهاد های مهاجر در آلمان شرقی (DaMOst e.V) با حمایت بنیاد آلمان برای فعالیت و کار داوطلبانه و با حمایت بنیاد هایدهوف و همچنین پروژه „JUGENDSTIL – مشارکت و همکاری مهاجران جوان در آلمان شرقی“ و با حمایت „دفتر شبکه ای اختصاص داده شده برای مهاجران شرقی“ ( „Netzwerkstelle ostmigrantisch engagiert“) توسط بنیاد شهروندان برای شهروندان (Stiftung Bürger für Bürger) با پشتیبانی از دموکراسی زنده!، با حمایت مأمور دولت فدرال برای ادغام و مهاجرت/ مامور دولت فدرال برای مبارزه با نژادپرستی و با حمایت ایالت زاکسن-آنهالت در چارچوب برنامه ایالتی برای دموکراسی، تنوع و جهان دوستی (#wirsinddasland) ایجاد شده است. هدف به رسمیت شناخته شدن، بیشتر دیده شدن و حمایت شدن فعالیت جوانان مهاجر و BI_PoC در آلمان شرقی است.
مایلیم اشاره کنیم که در حین این نمایشگاه تجربیات و بحث هایی در مورد نژادپرستی، یهودی ستیزی، تبعیض جنسیتی، احساسات ضد همجنسگرایی، خشونت و جنگ منعکس میشود.
جوانان صحبت می کنند(Jugend Spricht)
انوش مجبور شد در سال 2015 – درطی چند هفته پیاده، با ماشین، با قایق- از وطن خود فرار کند. اما برای او ورود به آلمان به این معنی بود که به هیچ وجه وارد نشده بود. فارغ التحصیل مدیریت امور دفتری با نگاهی به گذشته می گوید: «من شرکت خودم را در افغانستان داشتم. اما دانشگاه های آلمان مدارک او را به رسمیت نشناختند.
تنها یک راهنمایی از یک آشنا بود که برای او کلید طلایی شد: انوش متوجه برنامه ای شد که بین دانشجویان خارج از کشور و دانشگاه های آلمان واسطه می شود. از این طریق مدرک لیسانس او پس از تقریبا سه سال در واقع به رسمیت شناخته شد. اندکی بعد برای تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد به روستوک نقل مکان کرد. در آن زمان، انوش نمیدانست که تصمیم او برای بسیاری از مردم کلید طلایی خواهد بود.
در سال ۲۰۱۹، او ابتکار و نوآوری «جوانان صحبت میکنند» را همراه با سایر دانشجویان بینالمللی ایجاد کرد. از یک رویداد و جلسه اطلاعاتی در مورد آموزش و و تحصیل به گردهمایی ماهانه تبدیل می شود که در آن افرادی از افغانستان، فلسطین، عراق، سوریه، ایران، سومالی و یمن گرد هم می آیند. انگیزه ای خودجوش و ناگهانی که اکنون خود را در جامعه شهری و فراتر از آن تثبیت کرده است.
«هنر در وسط جنگ» نمایشگاهی است که او به همراه خواهرش و «جوانان صحبت میکنند»(««Jugend spricht) برگزار کرد. حفیظا قاسمی فعال، هنرمند و گالری دار است. او تا همین اواخر در کابل زندگی می کرد. از زمانی که حکومت تروریستی طالبان در آگوست ۲۰۲۱ آغاز شد، این دختر 23 ساله برای جان خود بیم داشت.
انوش توضیح میدهد که از کجا نیرو و قدرت میگیرد تا واقعیت زندگی در افغانستان را به طور هنری مستند کند: «هر فردی آرزوی آزادی دارد. این زنان سال ها زندگی خود را وقف آزادی کرده اند.» مثل یک میل درونی برای مقاومت است. پیامی که از این پروژه می آید: «ما میخواهیم به جهانیان نشان دهیم که جامعه افغانستان به همبستگی نیاز دارد. ما الگو میگیریم تا این افراد فراموش نشوند.»
انوش توضیح میدهد: «ما میخواهیم در مورد اینکه چگونه تازهواردان میتوانند راه خودشان را طی کنند، راهنمایی کنیم.» باور ابتکار: «ما چیزی برای گفتن داریم. ما می خواهیم داستان خود را بگوییم!»
جایی در بین جم (Somewhere In Between Jam)
„به بدن خود اجازه حرکت بدهید“
این جمله غیربرجسته آنچه را که LanMiLê و LeoBunte بیش از یک سال روی آن کار کرده اند ملموس می کند: جشنواره رقصی که متفاوت است. خودت را احساس کن و رها کن. این دو به عنوان یک تیم سازمانی، رقص را در جشنواره „جایی در میان جم“ (Somewhere Inbetween Jam) به صورت ایده ای جامع ارائه می کنند که با فرهنگ جشن های تحت سلطه سفیدپوستان مقابله می کند. نه فقط از طریق حرکات، بلکه از طریق آموزش سیاسی. سه روز جشنواره شما را ترغیب می کند تا خود را از طریق رقص به گونه ای نشان دهید که احساس خوبی داشته باشید. عاری از شرم. در همان زمان، بحثهای سیاسی مطرح میشود و اطلاع رسانی می شود: در مورد ساختارهای نژادپرستانه در جامعه، در مورد خاستگاه سبکهای مختلف رقص و استثمار فرهنگی مرتبط با گروههای حاشیه نشین. یه طور خلاصه: آگاهی فرهنگی.
لئو (Leo) و می (Mi) مدتهاست که به دنبال چنین فضاهایی در رقص بودهاند – و امروز آنها خودشان آنها را خلق میکنند، در حالی که او در نوجوانی، یک مدرسه رقص را شروع میکند و از آنجا به گروه کاملاً زنانه یعنی Gems راه مییابد و یک بار در هفته به عنوان نوجوان در سالن ورزشی شروع میکند. در اینجا لئو به تدریج چیزهایی را یاد می گیرد و بعداً لئو خودش به کودکان و جوانان آموزش می دهد. علیرغم اشتیاقشان، در طول سال ها هر دو به طور فزاینده ای با ساختارهای نهادی که در آن فرهنگ رقص را در اروپا تجربه می کنند، در تضاد قرار می گیرند. «این کار از استودیوها شروع می شود، که معمولاً درهای بازکننده صحنه هستند. مدارس توسط افراد سفیدپوست اداره می شود، دروس توسط سفیدپوستان تدریس می شود. می توضیح میدهد: نه در مورد خاستگاه هیپ هاپ و چگونگی تعلق این فرهنگ به جامعه سیاهپوستان و لاتین صحبت می شود، ونه در مورد تدریس کردن Bi_PoC BIPoC) مخفف انگلیسی برای سیاه پوستان، مردم بومی و مردم رنگین پوست است). او توضیح می دهد که دسترسی او به رقص بدون شک بسیار ویژه است. „ما برای سرگرمی و گذراندن زمان می رقصیم، نه به این دلیل که زندگی ما را نجات می دهد.“
لئو معنی و هدف همزیستی بحث های عملی و نظری را در طول رویداد در فرمولی ساده خلاصه می کند: «به عنوان یک جامعه اکثریت سفیدپوست، ما باید ببینیم که چگونه تصاحب فرهنگی – برای مثال در رقص – به تبادل فرهنگی تبدیل می شود.“ قدردانی و ملاقات چشمی کلیدی است.
«امروزه با رقص شهری پول زیادی به دست میآید، بدون اینکه گروههای حاشیه نشین یا Bi_PoC از نظر اقتصادی سهیم شوند یا از آنها حمایت شود، نام آنها شناخته شده نیست. ما می خواهیم آن را تغییر دهیم.»
اتلتیک زوننبرگ (Athletic Sonneberg)
„من برای مدت طولانی می گفتم که فقط می خواهم از اینجا بروم. و گاهی فکر می کردم که چون از زوننبرگ آمده ام، هیچ چیز جالبی برای گفتن ندارم یا باید داستانم را پنهان کنم. خوشبختانه اکنون همه چیز کاملاً متفاوت است.“
امروزه کریستین با دوربین خود روی محله تمرکز می کند. او داستان ها و چهره های مردم در خیابان ها را به تصویر می کشد. قرار است محور فیلم کوتاه او زندگی مهاجران مختلف و فرزندانشان باشد.
„من میخواهم دیدگاههای (پس از) مهاجرت را نمایان کنم و صدایی به همه کسانی بدهم که احتمالاً مانند گذشته من فکر میکنند“ و احساس میکنند وجودشان در این جامعه مهم نیست. „من می خواهم نشان دهم که آنها چه رویاها، آرزوها و ایده هایی دارند“ و در واقع چه چیزهایی را مدت ها پیش شروع کردند .“ زیرا: در این بین انگیزه های خوبی در منطقه فرض شده است. چیزی که تأثیر محسوسی دارد از خود کریستین منشا می شود.یا بهتر است بگوییم باشگاه(انجمن) او: اتلتیک زوننبرگ.
باشگاه فوتبال جدید پروژه ای قلبی از دوستانی است که در کودکی در کنار هم در زمین بازی می کردند. „در مقطعی این ایده به ذهن خطور کرد که فقط شروع کنید، به طور مستقل راه اندازی کنید و همه چیز را از پایه وابتدا انجام دهید.“ کورنلیوس اکنون بخشی از هیئت مدیره است و علاوه بر این به عنوان یک مددکار اجتماعی کار می کند. شغلی که در شور و اشتیاق خصوصی نیز نفوذ می کند.
در اتلتیک زوننبرگ، تمرکز نباید فقط روی عملکرد فیزیکی باشد. این در مورد ارتباط برقرار کردن فعالیت اجتماعی و فرهنگی در یک کلیت بزرگتر از طریق دسترسی به ورزش است: „کورنلیوس در توضیح شعار باشگاه «بیش از یک باشگاه فوتبال» میگوید: «ما میخواهیم فعالانه منطقه را شکل دهیم.“ موستی و کورنلیوس می گویند: اگر به همه چیزهایی که تاکنون به دست آمده است از دید پرنده نگاه کنید، تنها یک نتیجه وجود دارد: „این کار میکند. ما به آنچه در مدت کوتاهی به دست آوردهایم افتخار می کنیم“. تنها یک چیز وجود دارد که هنوز مناسب نیست: هیچ زمین تمرین اختصاصی وجود ندارد. شهر باید آن را به اتلتیک زوننبرگ بدهد، „و این آهسته آهسته اتفاق میافتد“. مکانی در منطقه زوننبرگ – این چیزی است که فوتبالیست ها آرزوی آن را دارند. در وسط خیابان ها به آن «خانه» می گویند و جایی که مدت هاست با هم تاریخ می سازند.
“ ما انسانها را زود قضاوت نمی کنیم. ما از ارزشهایی مانند ضد نژادپرستی و تبعیض طرفداری میکنیم، اما اینها برای ما مقولههای سیاسی نیستند، بلکه اصول انسان بودن هستند.“
شبکه پناهندگان کوتبوس (Geflüchteten Netzwerk Cottbus)
خصومت در خیابان و نژادپرستی در مدرسه بخشی از بزرگ شدن اناس و دو خواهرش بود. این جوان ۲۴ ساله می گوید: „من معلمانی داشتم که سعی می کردند باورم را نسبت به خودم از بین ببرند. یک نفر گفت که من نیازی به تلاش زیاد ندارم زیرا به هر حال نمی توانم از دبیرستان فارغ التحصیل شوم. به خواهرم گفته شد که روسری خود را بردارد که نقض آشکار مرزها بود“. تجربیاتی از این دست جرقه مقاومتی درونی در او ایجاد می کند و او به دنبال مکانی می گردد تا ناتوانی را به قدرت تبدیل کند.
او آنچه را که به دنبالش بود در سال ۲۰۱۹ در انجمن شبکه پناهندگان کوتبوس یافت که افراد فعالی از سوریه این ابتکار را در سال ۲۰۱۷ به ریاست نبیل ابوناصر تأسیس کردند. این انجمن ابتدا با رویه و نامه های اداری پشتیبانی می کرد، اما اکنون به یک محل حمایت مرکزی برای خودسازماندهی و کارهای آموزشی مهاجران تبدیل شده است. تدریس خصوصی، درس های زبان و کارگاه های آموزشی علیه نژادپرستی ضد مسلمانان اکنون به طور جدی تثبیت شده است. همه پروژه ها یک هدف را دنبال می کنند: تقویت کردن. اناس تاکید می کند: «بزرگترین انگیزه من توانمندسازی پناهندگان است. و چشمانش می خندند.
کودکان و جوانان به ویژه در کانون توجه قرار دارند. مثلا در درس زبان عربی. اناس توضیح میدهد که این پروژه «کودکان مناطق جنگی را که فقط مدت زمانی سرزمین مادری خود را شناختند، قادر میسازد تا دانش خود را در مورد زبان مادری خود بهبود بخشند». این امرهمچنین به منظور حفظ تبادل ( سنت و اطلاعات و…) بین کودکان پناهنده و والدین آنها مهم است. علاوه بر این، هویت جوانان از طریق ارتباط زنده با زبان مادری تقویت می شود که مجددا خود باعث افزایش عزت نفس آنها می شود.
در جلسات مربیگری و کافه های داستان سرایی، افرادی مانند اناس، راما و موسی مردم را تشویق می کنند تا تجربیات تبعیض را به اشتراک بگذارند، صدای خود را بالا ببرند و به دنبال متحد بگردند. اناس توضیح میدهد که این تنها راهی است که میتوان چیزی در کل جامعه به حرکت درآورد: „توانمندسازی به این معناست که مردم متوجه شوند که قدرت شکل دادن به محیط خود را دارند. این که صدای آنها مهم است و می توانند دیدگاه های خود را برای آینده کوتبوس توسعه دهند.“
«توانمندسازی به این معناست که مردم متوجه شوند که قدرت شکل دادن به محیط خود را دارند. این که صدای آنها مهم است و می توانند دیدگاه های خود را برای آینده کوتبوس توسعه دهند.“
استعمارزدایی باغ وحش (Decolonize Zoo)
از کالسومی و کارو در باغ وحش لایپزیگ استقبال نمیشود، حتی اگر فقط برای عکاسی در پارکینگ روبروی آن باشد. دو زن با علائم مقوایی ممکن است در نگاه اول بی ضرر به نظر برسند. اما خواستههای آنها مفهوم باغ جانورشناسی را در پایههای آن متزلزل میکند. هر دو متعلق به اتحاد „DecolonizeZoo Leipzig„ (استعمارزدایی باغ وحش لایپزیش) هستند.
کارو توضیح میدهد: „این واقعیت که باغوحش لایپزیگ اصلاً توانسته است تأسیس شود، ارتباط نزدیکی با درآمد حاصل از نمایشهای به اصطلاح مردمی دارد.“ او همچنین فقط چند سال پیش فهمید که واقعاً چه چیزی است. وحشت در اينباره باعث شد که دست به کار شود. کالسومی همین احساس را داشت: „بسیاری از مردم برای اولین بار در مورد آن می شنوند. ما همچنین در تظاهراتهایمان متوجه آن شدیم.“ علاوه براین همان اصولی که در قرن نوزدهم بسیارعملی بود کار می کنند: رویدادهایی مانند «هاکونا ماتاتا – آفریقا را به صورت زنده تجربه کنید» به طور منظم ارائه میشوند. یک تماشاگر سفیدپوست، زن جوان را محکوم میکند، از طریق تحسین کردن سیاهپوستان و بومیها و آیینهای ظاهراً معمول آنها در ازای پول، در یک «دنیای بیگانه» ربوده میشود. این دقیقاً همان چیزی است که در نمایش های به اصطلاح مردمی اتفاق افتاده است. فقط در یک سطح متفاوت.”
کارو و کالسومی با اتحاد خود „استعمارزدایی باغ وحش لایپزیش“ تلاش میکنند که اطمینان حاصل کنند که جامعه Bi_PoC درتجهیز آینده باغ وحش اظهار نظر می کنند: یک باغ وحش اخلاقی چگونه می تواند باشد – و آیا اصلا امکان پذیر است؟ چگونه یک نیت و قصد می تواند موفق باشد؟ «اگر باغ وحش یک شبه بسته شود، مفید نخواهد بود. چون بیش از حد باز می ماند. علاقه مندان به باغ وحش عصبانی و ناامید می شوند، Bi_PoC ها به هدف تبدیل می شوند. مردم باید در این فرآیند شرکت کنند و آن را درک کنند.»
ما به جمله «فاصله گرفتن از نژادپرستی» مدیر باغوحش اعتراض میکنیم که آشکارا نمیدانست نژادپرستی چگونه انجام می شود. به جای عبارات توخالی«فاصله گرفتن»، باید یک درگیری واقعی با ساختارها و روایت های نژادپرستانه صورت گیرد!»
روحیه پیشاهنگی(Scout Spirit)(جنبشیبینالمللی برای امداد و کمکرسانی در مواقع اضطراری است.)
یک پیراهن سفید با یقه سفت، بدون چین و چروک و مرتب: محمد احمد در لباس خود جلب توجه میکند. دستان او در کوله پشتی ناپدید می شوند و به دنبال لوازم مهمی می گردد که گم شده است: یک شال مثلثی قرمز. سریع آن را بیرون می آورد، تکه پارچه را جمع می کند و دور گردنش می گذارد. محمد سرش را بلند میکند و لبخند میزند. حالا او احساس کامل بودن می کند. به عنوان یک پیشاهنگ کامل.
محمد احمد ۲۳ ساله در پاساژ ۱۳ نشسته و منتظر بقیه است. این به معنای حداکثر ۳۵ کودک و جوان است که حداقل یک بار در هفته در اینجا ملاقات می کنند. محمد می گوید: „جوانان بین ۶ تا ۱۸ سال با بیوگرافی متأثر از عربی در کنار ما فعالیت میکنند. آنها یا در نسل اول در آلمان به دنیا آمدند یا مانند من مهاجرت کرده اند.“
در سال ۲۰۱۵ او به همراه والدین و دو برادرش به دنبال امنیت در آلمان در مقابل جنگ سوریه بود. سفر بیش از یک ماه طول می کشد، اما برخی از سفرها هنوز هم تا به امروز ادامه دارد. او این تجربه را با بسیاری از اعضای „Scout Spirit„ به اشتراک می گذارد. و این یکی از دلایل ایجاد گروه بود: تقویت جامعه مهاجر، یافتن جایگاه در این جامعه. اما چرا به عنوان پیشاهنگ؟
محمد می گوید: „من ارتباط خانوادگی نزدیکی با آن دارم.“ هم پدرش و هم عمویش در این ساختارها در سوریه فعال بودند. «آنها خیلی برای ما توضیح دادند. ما ترکیبی از طبیعت و فعالیت اجتماعی را دوست داشتیم». اناس از ابتدا آنجا بوده است و طیف «روح پیشاهنگی» را توضیح میدهد: «ما در فضای باز هستیم و موسیقی مینوازیم، اما کارگاههای کوچکی هم برگزار میکنیم – مثلاً در عکاسی. ما تدریس خصوصی یا یک دوره کامپیوتری ارائه می دهیم، فعالیت های نقاشی و بازی های حرکتی را انجام می دهیم». هدف همچنین تأثیرگذاری گسترده بر جامعه شهری است. ارزش هایی مانند اجتماع، احترام و دیدار را سرمشق قرار دادن و فضاهای ملاقات ایجاد کردن.
«هیچکدام از ما تجربه ای در صنایع دستی نداشتیم و این عالی بود. ایجاد چنین چیزی با هم به ما جان دوباره بخشید. بچهها پر انرژی بودند و از خود میپرسیدیم: حالا چرا باید متوقف شویم؟
مجله روایت (narratif Magazin)
„مابین.“ کلمه ای مثل یک نگاه ضمنی از سوراخ کلید. دنیایی از داستان های فردی، احساسات و گسستهای هویتی در پشت آن به طور غیر قابل تصور آشکار می شود، که افرادی که خود را سیاهپوست، یهودی و/یا مهاجر میدانند،آن را تجربه میکنند. آنها اکنون در یک مجله جدید از تجربیات دردناک می گویند. عنوان: روایت. گونکا ساغلام می گوید: „من فکر می کنم به عنوان یک فرد مهاجر یا فردی در دیاسپورا (جامعه دور از وطن)، این احساس همیشه وجود دارد. در بین و سیال بودن، به طور کامل به هیچ موقعیتی تعلق نداشتن“. هنگامی که او به کارهای ویراستاری چند هفته اخیر با سیسیلیا شهاتا و سام گورویت فکر میکند، یک احساس خود را مقدم بر همه احساس می کند: چیرگی و غلبه.
سام و گونکا میافزایند : «این مربوط به نامههای بسیاری از نویسندگانی که ما دریافت کردهایم و لحن تأثیرگذار مشارکتهایشان است.» مردم بهطور شخصی با ما نحوه برخورد با مهاجرت بیوگرافی خود یا خانواده، تجربیات خود به عنوان یک فرد عجیب و غریب در آلمان یا تجربیات نژادپرستی را در میان میگذارند. این از نظر احساسی بسیار سخت و در عین حال بسیار قدرتمند است.
گونکا تأکید می کند: «ما هنوز در یک جامعه تحت سلطه سفیدپوستان زندگی می کنیم – دنیای ادبی نیز از این امر مستثنی نیست. „درک دانش در آلمان سفید، آکادمیک و بسیار انحصاری است.» «با „مجله روایت“ میخواهیم مکانی را ایجاد کنیم که Bi_PoC حضور و بیانی بدون فیلتر داشته بلشد. جایی که تجارب آنها جمع آوری و به خصوص آرشیو می شود.»
ایده „روایت“ در سال ۲۰۲۱ در وسط مجتمع پیش ساخته Grünau در لایپزیگ آغاز شد. پروژه منطقه ای „چشم انداز“(„Perspectives“) در اینجا بنا شده است. پیشنهادات خلاقانه این ابتکار به جوانانی وابسته است که خود را مهاجر، سیاه پوست یا یهودی می دانند – یا به عنوان مهاجر مشخص شده اند. مدیر پروژه یاسمین سعید در سال ۲۰۲۱ نظرسنجی انجام داد تا مشخص کند مردم منطقه چه پیشنهادهایی را می خواهند. نتیجه، در میان چیزهای دیگر: یک مجله به عنوان یک دهان (بلندگو). یاسمین همچنین بخشی از تیم ویرایش «روایت» است، سیسیلیا مدیر ویرایش است. این جوان 24 ساله از تمایل به یک پیشنهاد چاپی شگفت زده نشد. انگیزه اصلی ما چاپ متن، تحلیل، مقاله، شعر و مجموعه عکس های خودمان بود. من فکر می کنم که این ایده جامعه افراد زیادی را به خود جذب کرده است زیرا آنها می توانند خود را با ما ابراز کنند.
با “ روایت“ میخواهیم مکانی را ایجاد کنیم که Bi_PoC حضور و بیانی بدون فیلتر داشته بلشد. جایی که تجارب آنها جمع آوری و به خصوص آرشیو می شود.»
ما می خواهیم صحبت کنیم (Wir wollen reden)
تکه هایی از گذشته ار مقابل چشم صفی زبیرالله عبور میکنند. بی حرکت در خیابان می ایستد و دستانش را در جیبش میگذارد. نگاه او به دو مرد معطوف می شود که کیسه های خرید پر را در سراشیبی حمل می کنند. انگار وزن کیف ها دوباره روی دستانش آویزان شده بود. او چندین بار این مسیر را طی کرده است. تا سوپرمارکت بعدی؛ در آن زمان روزی سه یورو خرید می کرد. پنج کیلومتر تا مرکز زول (Suhl) ، پنج کیلومتر برگشت به فریدبرگ (Friedberg). و سپس ورود به زندان داوطلبانه این همان مرکز پذیرش اولیه در تورینگن است که سافی آن را این چنین می نامد، جایی که او در سال 2015 به مدت سه ماه در آن زندگی کرد. که در آن „صبر کردم، خوابیدم، راه رفتم“ – اینها کلماتی هستند که او برای توصیف زندگی روزمره خود در این مدت استفاده می کند. او میگوید: «این بزرگترین مشکل در چنین مکانی است. هیچ اطلاعاتی برای پناهندگان وجود ندارد. هیچ توضیحی وجود ندارد.» این به تنهایی کمک می کند. البته، او همچنین دوست دارد فرهنگ و مهمان نوازی را ببیند که از کشور خود افغانستان می شناسد. رفتار انسانی، عاری از نژادپرستی. اما او معتقد است که به همان اندازه درک و فهمیده بودن، مهم است. « من اینجا در کدام مکان هستم؟ چرا این ساختمان ها شبیه پادگان هستند؟ چرا گاهی اوقات صدای تیراندازی از بیرون شنیده می شود؟ وقتی به اینجا میرسی هیچ کس این را برایت توضیح نمی دهد.» امیلیا هنکل به او نگاه می کند و بی صدا سر تکان می دهد.
این دانشجو چهار سال است که با صفی در تورینگن زندگی می کند. او جزئیات زیادی از داستان فرار او را میداند، از تجربیات او در زول (Suhl) و مرکز ورزشی تیراندازی در محله، که باعث تحریک پناهندگان و تجربیات آنها از جنگ، شکنجه و مرگ میشود، میداند. از این رو شلیک ها. مکالمات طولانی در آشپزخانه آپارتمان مشترک آنها در نهایت منجر به فعالیت بیشتر و بیشتر می شود. کمک در محله برای پناهندگان، سخنرانی در مورد تاریخچه پناهندگی تورینگن و اکنون: پروژه „ما می خواهیم صحبت کنیم“ در مرکز پذیرش اولیه.
صفی و امیلیا میخواهند برروی جایی که کمبود اطلاعات است، کار کنند. اطلاعات تماس با وکلا، سازمان های مددکاری و مراکز مشاوره روانی اجتماعی در منطقه، پزشکان همیار و پلیس. در همان زمان، آنها بر روی یک نشریه کوچک کار می کنند که اطلاعاتی در مورد تاریخ فریدبرگ (Friedberg) ارائه می دهد.
صافی زیر این بخش خط می کشد: «من چیزهای غم انگیز زیادی را تجربه کردم. اما من با این حال سعی می کنم تورینگن را به عنوان خانه دوم ببینم.»
« من اینجا در کدام مکان هستم؟ چرا این ساختمان ها شبیه پادگان هستند؟ چرا گاهی اوقات صدای تیراندازی از بیرون شنیده می شود؟ وقتی به اینجا میرسی هیچ کس این را برایت توضیح نمی دهد.»
بندر امن (پناهگاه امن)(Safe Harbour)
وقتی میتوان تاریخ را در حین دویدن تجربه کرد: با گروه تئاتر Reclaim با پیادهروی شنیداری «Safe Harbour»، یک رویارویی تعاملی با تاریخ شهر ویسمار (Wismar) را امکانپذیر میسازد. شرکت کنندگان در خیابان ها و در موقعیت های عجیب وغریب در مسیر مهاجرت حرکت میکنند.
«تئاتر مستند تعاملی پژوهشی در فضای عمومی» همان نامی است که ماریوس زوشکه، واندا درابون و ماری پوت از گروه تئاتر Reclaim زمانی که مردم را در پیادهروی شهری «بندر امن» از میان ویسمار هدایت میکنند، به آن نهادند. اما مهمانان در این پیادهروی شنیداری، «برنامه گردشگری» معمولی را دریافت نمیکنند: تیم Reclaim، ۸۰ سال سابقه مهاجرت را بررسی کرده است و چشم اندازی از شهر به عنوان بندری ارائه می دهد که به همان اندازه غیرمعمول و بسیار مهم است. ماریوس توضیح می دهد: «این شهر همیشه از مهاجرت تاثیر گرفته است. ما می خواهیم این را روشن کنیم.»
و به این ترتیب شرکت کنندگان به سفری فرستاده می شوند: به زمان فرار هزاران هزار نفر در طول جنگ جهانی دوم، اسکان کارگران مهمان، ورود „پناهندگان مشروط“ یهودی در دهه نود میلادی تا استقبال گرم در سال ۲۰۱۵ از سوری ها. آنچه گفته می شود همیشه مشخص و واضح می ماند زیرا توسط یک انسان گزارش می شود. ماریوس میگوید: «ما میخواستیم کاوش کنیم: آیا ویسمار(Wismar) یک بندر امن است؟
در آماده سازی، این به معنای گفتگوهای فشرده با مهاجران بود: گروه ۳۰ ساعت را ضبط کرد. „ما به موقعیتهای داوطلبانه پرداختیم و در مورد ارتباط ها پرسیدیم.“ واندا و ماریوس عمیقاً تحت تأثیر صراحت و شجاعت راویان قرار گرفتند. ماریوس توضیح میدهد: «برای بسیاری از مردم, پذیرش آلمانی صحبت کردن یک فائق آمدن بود. اما در نهایت همه شرم و ناامنی را پشت سر گذاشتند. او میگوید: «همه از شنیدن حرفهای خودشان بهطور باورنکردنی مغرور و هیجانزده بودند.
Reclaim با پیادهروی شنیداری، مکانهایی را بهعنوان مناظردیدنی که ویسمار(Wismar) را تشکیل میدهند و در عین حال روی هیچ کارت پستالی چاپ نشده اند، مشخص میکنند: پناهگاه پناهندگان هافبورگ (Haffburg)، فروشگاه لباس خانم نگوین، دیوارهای گرافیتی (نقاشی دیواری) رنگارنگ آن سوی ریل قطار. و آنها افرادی را معرفی میکنند که شهر را بهعنوان افراد مشهور ناپیدا شکل میدهند: ملاکه، علا، اینگرید، زهرا، رنه، ماریانا. ماریوس می گوید: Reclaim „ به معنای تقاضای بازپس گیری، یا بازپس گیری است. این کاری است که ما انجام می دهیم: ما فضای عمومی را به یک صحنه برای افرادی که در آن زندگی می کنند تبدیل میکنیم.“
Reclaim „ به معنای تقاضای بازپس گیری، یا بازپس گیری است. این کاری است که ما انجام می دهیم: ما فضای عمومی را به یک صحنه برای افرادی که در آن زندگی می کنند تبدیل میکنیم.“
ما از ابتکارات و افراد فعالیت کننده، حامیان مالی و همه مشارکت کنندگان تشکر کنیم
Abya Yala Libre, Athletic Sonnenberg, Back to the Roots, Dalia, Decolonize Zoo, Geflüchteten Netzwerk Cottbus, Jugend spricht, Maha, Mariana, narratif, Nicolas, Omar, René, Safe Harbour, Scout Spirit, Somewhere Inbetween Jam, Sultana, Wir wollen Reden
نمایشگر: Paula Gehrmann, طراحی: Denise Lee, عکس و متن: DaMOst e.V., JUGENDSTIL*, Netzwerkstelle ostmigrantisch engagiert
کل نمایشگاه “ علیرغم همه چیز! جوانان مهاجر شرق را به حرکت درمی آورند“
(Trotz allem! Postmigrantische Jugend bewegt den Osten) برای امانت تحت شرایط خاصی در دسترس است. همچنین می توان آن را به صورت جزئی به امانت گرفت. در صورت داشتن هرگونه سوال یا بازخورد می توانید از طریق کانال های زیر با ما تماس بگیرید:
ایمیل: trotzallem@damost.de , hallo@jugendstil-projekt.de
اینستاگرام: @damost_kn.youth @jugendstilprojekt
وبسایت: www.damost.de www.jugendstil-projekt.de